نجوای نخ و سوزن؛ قصه‌هایی که بر تار و پود پارچه جان می‌گیرند

کوک پشت کوک، نخ‌های رنگین در هم تنیده، و نگاره‌هایی که آرام و صبور بر سطح پارچه جان می‌گیرند. هر دوخت، داستانی را روایت می‌کند، هر گره، پژواکی از خاطرات و رویاهایی است که در تار و پود جان زن بلوچ تنیده شده‌اند. نگاه می‌کنم به نقش‌هایی که یکی پس از دیگری پدیدار می‌شوند؛ رنگ‌ها در هم می‌آمیزند، نقوش همسایه‌ی هم می‌شوند، و پارچه‌ای ساده، آرام‌آرام به تصویری زنده و سرشار از زندگی تبدیل می‌شود. گویی باغی از گل‌های رنگارنگ، در دل این سیاهی گسترده می‌شود، باغی که دستانم آن را کاشته‌اند، با هر کوک، با هر لمس، با هر نفس.

بلوچی دوزی، سفری است درونی؛ سفری که در آن زن بلوچ، از رویاهایش عبور می‌کند، خاطراتش را مرور می‌کند، دنیای پیرامونش را ثبت می‌کند، و شاید حتی از دردهایش می‌گوید، بی آنکه کلمه‌ای بر زبان آورد. این نقش‌ها، تنها فرم‌های هندسی یا دوخت‌های تکراری نیستند؛ بلکه هر کدام، بازتابی از زندگی‌اند، انعکاسی از آنچه که زنان این سرزمین دیده‌اند، شنیده‌اند و احساس کرده‌اند. بلوچی دوزی، بیش از آنکه یک هنر باشد، راهی برای گفتگوست، زبانی که با رنگ‌ها و خطوط سخن می‌گوید و رازهایی را روایت می‌کند که شاید هیچ‌گاه نتوان با واژه‌ها بیان کرد.

می‌نشینم و ساعت‌ها در سکوت، با نخ و سوزن به زبان مادری‌ام حرف می‌زنم. آن‌قدر غرق در دوختن می‌شوم که زمان از حرکت می‌ایستد، دنیای بیرون رنگ می‌بازد، و تنها چیزی که باقی می‌ماند، پارچه‌ای است که زیر دستانم زنده می‌شود. لحظه‌ای که آخرین کوک را می‌زنم و نگاره کامل می‌شود، لحظه‌ای است که احساس می‌کنم بخشی از جانم را به یادگار گذاشته‌ام. این پارچه، حالا دیگر یک تکه پارچه‌ی معمولی نیست، بلکه حامل روایت‌های پنهان، آرزوهای خاموش و خاطراتی است که در نقش و نگارها حک شده‌اند.

بلوچی دوزی، نه تنها هنر، بلکه عاشقانه‌ای بی‌پایان است؛ پیمانی که زن بلوچ با سرزمینش بسته و با هر دوخت، بر وفاداری‌اش مهر می‌زند. سوزن دوزی، آن چنان با زندگی ما عجین شده که دیگر نمی‌توان آن را از هویت ما جدا کرد. مانند هوایی که نفس می‌کشیم، در ما جاری است، مثل عطر خاک پس از باران، مثل صدای باد در میان نخل‌ها، مثل لالایی مادران که نسل به نسل در گوش ما زمزمه شده است.

یکی از نقش‌های خیال‌انگیز و باشکوه در بلوچی دوزی، “تیتوک بانوران” است؛ نامی که در زبان بلوچی، معنای “آرایش عروس” را در خود دارد. این نقش، روایتگر لحظه‌ای است که دخترکی از کودکی پا به دنیای زنانگی می‌گذارد، لحظه‌ای که با هزاران امید و آرزو آمیخته است. با دقت که نگاه می‌کنی، در قلب این نگاره، مربعی کوچک می‌بینی، نمادی از چشم عروس. اطراف آن، مربع‌هایی کوچک‌تر، همان دخترانی هستند که گرد عروس حلقه زده‌اند، آماده‌ی آنکه او را برای پیوندی مقدس بیارایند. خطوط و اضلاع تیز، نشانه‌ای از آرایش زنی جوان در روز عروسی‌اش است؛ نقشی که در عین سادگی، جهانی از معانی را در دل خود جای داده است.

در سوچن، ما این زبان بصری را با جهان به اشتراک می‌گذاریم. محصولات ما، تنها قطعه‌هایی از پارچه و نخ نیستند، بلکه حامل تاریخ، فرهنگ و عشق زنان بلوچ‌اند. در هر کراوات، در هر گردن‌آویز نقره‌ای، در هر اکسسوری که از دستان هنرمندان بلوچ متولد می‌شود، صدای زنانی را می‌شنویم که قرن‌ها با سوزن و نخ، روایتگر سرگذشت خویش بوده‌اند. ما این هنر را نه به‌عنوان یک یادگار از گذشته، بلکه به‌عنوان یک شیوه‌ی زندگی، یک راه ارتباطی با جهان، و پلی میان سنت و مدرنیته می‌بینیم.

بلوچی دوزی، تنها یک صنعت دستی نیست؛ بلکه سندی زنده از هویت، خلاقیت و استمرار فرهنگی است که در برابر زمان ایستاده است. هر قطعه‌ای که از دست زنان هنرمند بلوچ خارج می‌شود، چیزی بیش از یک محصول است؛ آن، میراثی است که داستان‌هایی را در خود حمل می‌کند، قصه‌هایی که باید شنیده شوند، و زیبایی‌هایی که باید دیده شوند.

و من، همچنان می‌دوزم. در هر دوخت، چیزی از خودم می‌گذارم، خاطره‌ای، آرزویی، یا شاید اندوهی که در میان این نخ‌های رنگی تسکین می‌یابد. می‌دانم که روزی، کسی در گوشه‌ای از دنیا، این نقش‌ها را لمس خواهد کرد و از خود خواهد پرسید: چه کسی این را دوخته؟ چه فکری در سر داشته؟ چه رویایی در دلش بوده؟

و شاید، پاسخش را در دل این نقش‌ها بیابد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو + 2 =

بازگشت به بالا